سبک زندگی اسلامی

زندگی به سبکی که احساس سبکی و رضایت در پی داشته باشد. زندگی برای دوست

سبک زندگی اسلامی

زندگی به سبکی که احساس سبکی و رضایت در پی داشته باشد. زندگی برای دوست

در این دنیا، یک بار بیشتر زندگی نخواهیم کرد و عجیب این که یک زندگی ابدی برایمان تدارک دیده اند بر مبنای همین چند صباح دنیا. اگر این عمر کوتاه 50-60 ساله را به بهترین وجه زندگی نکنیم، تا ابد حسرت خواهیم خورد.
در این وبلاگ، سبک زندگی ای را بررسی خواهیم کرد که ما را سبک کند و روحمان را به پرواز درآورد. سبک زندگی اسلامی؛ سبک زندگی مولایمان امیرالمومنین و اولاد طاهرینش؛ سبک زندگی فاطمی.
ilife یعنی islamic life style یعنی سبک زندگی اسلامی

ماجرای زیر را از رادیو معارف شنیدم و با جستجویی در وب اینجا آن را یافتم.

بهلول بن عمرو کوفی از دانشمندان زیرک و زبر دست و نکته سنج عصر امام صادق ـ علیه السّلام ـ و امام کاظم ـ علیه السّلام ـ بود، او برای این‌که قاضی هارون الرّشید نشود، خود را به دیوانگی زد، تا هارون از او منصرف شده و مقام قضاوت را به او واگذار ننماید، او اهل مناظره بود و با استدلال و لطائف بسیار ظریف، پوچی عقائد انحرافی مخالفان را آشکار می‌نمود، یکی از مناظرات او این بود که: او شنیده بود ابوحنیفه (رئیس مذهب حَنَفی اهل سنت) در درس خود گفته است: «جعفر بن محمّد (امام صادق ـ علیه السّلام ـ) سه مطلب را گفته، ولی من هیچ‌کدام از آن‌ها را قبول ندارم و آن‌ها را نمی‌پسندم، و آن سه مطلب این است:

۱ـ «شیطان به وسیله آتش، عذاب خواهد شد، و این درست نیست زیرا شیطان از آتش آفریده شده، و چیزی که از سنخ آتش است به وسیله آتش، اذّیت نمی‌شود.

۲ـ «خدا دیده نمی‌شود»، با این‌که هر چیز موجودی، به‌ناچار قابل دیدن است.

۳ـ «کارهائی که بندگان انجام می‌دهند خودشان با اختیار خود، آن‌ها را انجام می‌دهند»، با این‌که آیات و روایات برخلاف این قول است و کارهای بندگان را به خدا نسبت می‌دهند (ما در کارها مجبوریم نه مختار).

بهلول کلوخی از زمین برداشت و بر پیشانی ابوحنیفه زد، ابوحنیفه در مورد بهلول، نزد هارون شکایت کرد، هارون دستور داد بهلول را حاضر کردند و او را سرزنش نمود.

بهلول در آن مجلس، به ابوحنیفه گفت: «۱ـ درد جای کلوخ را که ادّعا می‌کنی به من نشان بده که بنگرم و اگر نشان ندهی پس در عقیده خود که می‌گوئی هر چیز موجودی، دیدنی است، خطا می‌کنی، ۲ـ تو می‌گوئی جنس موجب آزار جنس نخواهد شد، تو از خاک آفریده شده‌ای بنابراین نباید کلوخی که از خاک است، به تو آسیب رسانده باشد. ۳ـ وانگهی من گناه نکرده‌ام، چرا که به عقیده تو کارهائی که از بنده سر می‌زند، فاعل آن خدا است، بنابراین خدا تو را زده است نه من!!».

ابوحنیفه ساکت شد و در حالی که شرمنده شده بود، از مجلس برخاست و فهمید که ضربه بهلول به‌خاطر پاسخ به عقائد بی‌اساس او بوده است.[۱]

[۱] ـ مجالس المؤمنین، ج ۲، ص ۴۱۹ ـ بهجه الآمال، ج ۲، ص ۴۳۶، نشر بنیاد فرهنگی اسلامی.

  • بی قرار

شیطان خیلی مکّار است و تکنیکهایش در گمراه کردن آدمیزاد، بسیار فراوان. بسیاری از کارهای ناپسند را ما در ابتدا می دانیم درست نیست و تمایل نداریم انجام دهیم، اما به تدریج ممکن است وضعیت فرق کند. شیطان گام به گام حرکت می کند و به طور ماهرانه ای در وقت مناسب حمله می کند. گاهی هم به اقتضای شرایط عقب نشینی می کند ولی هیچگاه از بنی آدم مایوس نمی شود. خطوات الشیاطین همین است دیگر. به تدریج در انسان نفوذ می کند تا آنجا که گاهی برای کار ناپسند، توجیه شرعی درست می کند و سوژه خود را سلاخی می کند.

یکی از تمایلات نفس، علاقه به دنیاست و این علاقه اگر کنترل نشود، انسان را به وادی هلاکت می کشاند که «حب الدنیا راس کل خطیئة». در توجیه دنیاپرستی، دو دلیل زیاد به گوش می خورد: آینده نگری و پیشرفت!

دو مثال بزنم:

1. بحث بر سر تجمل پرستی و دنیا طلبی و افزون خواهی انسان بود. به شوخی به همکاری که خانه دارد و در حال ساخت یک آپاراتمان 4 واحده با متراژ زیاد و به کمک وامهای گوناگون بود، گفتم، این همه واحد می سازی، باید خمسش را بدی! گفت اینها را برای بچه ها می سازم. انسان باید آینده نگر باشد، وضع کار خراب است و بچه ها باید سرپناهی برای شروع زندگی داشته باشند و توجیهات دیگر... بنده از شما می پرسم، کجای قرآن و اسلام آمده است که شما وظیفه دارید برای بچه های نابالغتان خانه تهیه کنید و آیا اگر تهیه نکنیم، مجازات خواهیم شد. آن هم در شرایطی که بخش عمده ای از پول را ناچار شوی با وامهای ناصواب تهیه کنی؟ ما که هر چه خواندیم دیدیم، انسان باید برای روزی کار کند اما غصه روزی آینده را نباید بخورد که در این صورت به خدا بدبین است... کدام امام یا بزرگی در اسلام را سراغ دارید که چنین رفتاری کرده باشد؟


2. اول عقد ما را مجبور به خرید فرش دستبافت کردند و با قرض و قوله این زور را پذیرفتیم. بعدا که کارد به استخوان خورد، برای تهیه سرپناه مختصری، فرصت را مناسب دیده و فرشها را با کلی توجیه برای همسر علیّه فروختم و از شر آنها خلاص شدم. فرشهایی که مرتب باید نگران می بودی که کثیف نشود و البته جز در زمان مهمانی، رنگ آنها را نمی دیدی چرا که زیر روفرشی پنهان بودند... گذشت و کمی دست و بالم باز شد، اصرار شروع شد که باید فرش دستبافت بخری. من هم حرف آخر را اول گفتم که من زیر بار فرش دستباف نمی روم. اینها برای ما مصداق بارز تجملات است که شما تنها می خواهی با آنها به دیگران فخر بفروشی و پز بدهی! ... نخیر تو مخالف پیشرفتی هنوز در قرن بوق زندگی می کنی. گفتم مزیت فرش دستباف نسبت به فرش ماشینی چیست؟ خیلی بهتره، خیلی هم خوبه، همه دارند فقط تو مخالفی. گفتم اکثرهم لایعقلون. بالا بری پایین بیای من فرش دستباف نمی خرم. نیازی هم به پیشرفت این مدلی ندارم! گفت پس حالا که اینطوره تو هم برو ماشینت رو بفروش یک ژیان بخر! گفتم: ماشین برای رفاه حال شما و فرزندان است، امکانات این ماشین مورد استفاده است ولی در مورد فرش اینجوری نیست...

امان از دست شیطان و امان از دست نفس اماره

  • بی قرار

»رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
شتّان ما بین عملین عمل تذهب لذّته و تبقی تبعته و عمل تذهب مؤنته و تبقی أجره
میان دو عمل بسیار فرق است عملی که لذت آن برود و عواقب آن بماند و عملی که زحمت آن برود و پاداش آن بماند
»نهج الفصاحه حدیث شماره  ١٧٩٣

کلا مگر چقدر در این دنیا زندگی می کنیم؟ آیا خوشی 30-40 ساله دنیا بهتر است یا سعادت ابدی آخرت؟ چه اینکه هیچ کس در دنیا خوشی مطلق ندارد.

تفاوت میان عمل دنیایی و آخرتی

منبع: نرم افزار بینات

  • بی قرار

یکی از مهمترین موانع در مسیر زندگی اسلامی، وجود «من» است. علما و عرفای اسلامی، «من» را خیلی سرزنش کرده اند و مسلمانان را از «من» پرهیز داده اند. به عنوان مثال حضرت امام فرمودند «اینقدر نگویید من، این من شیطان است».

استفاده از «من» در حالات و سبکهای مختلفی پیش می آید: مثلا یک وقت می گوییم: استعداد من فوق العاده است، و شاهد مثال می آوریم! یک وقت می گوییم: اگر من نباشم، این گروه یا شرکت از هم می پاشه. زمانی می گوییم: پدر من اینکاره است و داداش من اون کاره و عموی من همه کاره... و البته یک سبک خاص استفاده از «من» این است که می گوییم: دلم خواست یا دوست داشتم.

ما هر جایی که دلیل درستی برای کارمان نداریم، می گوییم دلم خواست یا دوست داشتم. غافل از اینکه دلم خواست و دوست داشتم یعنی، خدای من دلم است، یعنی اله من همان «من» است.

آیا همین که دلمان خواست مجوز انجام عمل صادر می شود؟ 

به شخصه هروقت با پاسخ دوست داشتم یا دلم خواست روبرو می شوم، یاد قرآن می‌افتم که به طور خطرناکی هشدار می دهد:

أَفَرَ‌أَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِ‌هِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّـهِ ۚ أَفَلَا تَذَکَّرُ‌ونَ
پس آیا کسی که خدایش را هوایش (دلش) قرار داده دیدی؟ و خدا او را از روی علم و آگاهی خود [بر اینکه شایسته هدایت نیست] گمراه کرد، و بر گوش و دلش مُهرِ نهاد، و بر چشم [دلش] پرده ای قرار داد، پس چه کسی است که بعد از خدا او را هدایت کند؟ آیا متذکّر [حقایق] نمی شوید؟

ما با گفتن دلم خواست، تلویحا بیان می کنیم که بنده خدا نیستیم و بنده دلمان هستیم، متاسفانه اکثر افراد مثل من، مشرکیم و خودمان خبر نداریم، بت بزرگ ما در درون خود ماست!

سعی کنیم، اگر به معاد اعتقاد داریم، از این پس کمتر از این جمله‌های خطرناک استفاده کنیم: دلم خواست، دوست داشتم، … بیشتر به این فکر کنیم که آیا این کار درست است یا نه، یعنی با عقل و دین سازگار است یا نیست ساده تر اینکه آیا مورد رضایت معبود است؟

پایان بخش این پست را احادیثی از اهل بیت قرار می دهم:

لَیْسَ لَکَ أَنْ تَتَکَلَّمَ بِمَا شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ یَقُولُ وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم‏
سزاوار نیست هر چه دلت می‌خواهد بگویى، زیرا خداوند متعال در قرآن مى‏فرماید «از آنچه علم ندارى پیروى نکن»لَیْسَ لَکَ أَنْ تَسْمَعَ مَا شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا
حق نداری به هر چه دلت می‌خواهد گوش کنی،زیرا خدای عز و جل می فرماید «همانا گوش و چشم و دل، همه مسؤولند»لَیْسَ لَکَ أَنْ تَقْعُدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ «إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرى‏ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»
حق نداری با هر که دلت خواست نشست و برخاست کنیچرا که خدای تبارک و تعالی می‌فرماید «هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می‌کنند، از آنها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یادآوری با گروه ظالمین منشین»

احادیث از امام موسی کاظم علیه السلام (وسائل الشیعة، ج ‏۱۵، ص ۱۷۲ و مسائل علی بن جعفر و مستدرکاتها، ص ۳۴۴)

  • بی قرار

هر کار مهمی که با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نشود، ابتر است.

عمری از من گذشته و پس از سالها وبلاگ نویسی، تصمیم گرفتم با اسم مستعار «بی قرار» در فضایی که با سایر فضاهای وبلاگ نویسی متفاوت است، دست به قلم شوم. امید که نوشته هایم در خور رسانه متخصصان و اهل قلم باشد.

گمنام که بنویسی راحت تری. نیازی نیست، ملاحظه این و آن را بکنی و تنها ملاحظه خدا را می کنی... و مگر جز به او، باید حساب پس بدهیم...

خدایا در دهه چهارم زندگی ام، به خوبی فهمیده ام که هیچ کس برایم نمی‌ماند و به هیچ کس نمی توان تکیه کرد. تنها تویی که بوده ای و هستی و خواهی بود و تنها به تو می توان دل بست.

خدایا می خواهم در این باقیمانده عمرم که تکرار نخواهد شد، در راهی حرکت کنم که تو می پسندی و سبک زندگی ام را طوری انتخاب کنم که روحم سبک شود و به پرواز درآید تا آنجا که هیچ تعلقی برایم نماند و «من» از ادبیاتم حذف شود و هر چه بگویم و عمل کنم تو باشی.

خدایا این وبلاگ را برای تو راه می‌اندازم و از تو تمنای کمک می کنم.

افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد

  • بی قرار